BTS

Just For Profile

اسم جدیددد

بهلهههه امروز اسم جدید گرفتم دنایی زحمت کشید اسم گذاشت برام اسمم

 

 

کیک برنجیی🍙🍙🍙🍙

 

 

مممنونمم دناییی

ى پا رفتم دکتر گفت2قلو دارى
باباش از لندن بیاد میگم

مبارککک باشهههه,,اخیی ویلایو بگیر خواستی بهش بگییی
خخخ خاهش میشه البتهههه این اسم متعلق به جیمینه و صد البته خانومش😌😇
عرضم به حضور گلت منم مثل جیمین همچین یکمی لپ دارمم😂😂😂
همینجا میحرفیم در کل دوس دارم پست آخر باشیم تا جیسوگ هم ببینه😉
من از اونیی ناراحتتت اصن نیستششش,اونیی میبینییی 😭😭😭,اوکی پست اخرر
وایییی از حرف زدن من؟؟ 
چرا مگه چیجوریهه؟؟😀
خوشم میاددد خوبب چجوری توضیح بدم بهتت اخهه
میدونم خاهرم من چشم بصیرت دارم از پشت گوشی هم میتونم بفهمم ^-^
بهلهههه بر منکرش لعنتت,ولی این دختر عموم میبینه هی میکشه لپموووو
وای

چهه شد یاسی؟؟
اونی فقط شبا میاد اونم پیش منه
اونیتون رو اسیر گرفتم یوهاهاها😈😈😈
نههه دنااااا شوخی موکونییی,از اون دست ادمای مهربونییی
اگ گفتین چشام چ رنگھ!
دنا نگى


ایتوو که میگی مشکی یا قهوه ای؟؟سبز یا ابی؟طوسی یا ماشی.؟؟
اوکی اذیت نکن خودتو ضیح رو بیخیال^-^
ضیح؟؟؟توضیح  منظورتهه
خب میخای واسه هدیه زدن وبت یه کم از فیکم رو بذارم اینجا؟😊💜
دناییی من همه شوووموخاممممممممم
1رنگ بگو

خوبب؟؟؟مشکی؟
ای وای ارهه "تو" جا موند😶
😀😀😀نهه فهمیدمم,,
اوکی بذار یه جای قشنگشو پیدا کنم

فقط یه چی
از ویمینیه

صحنه ایی که میذارم دارک(غمگین تیره) باشه یا شاد؟
ویمینم دوس,خوب شاد بزار بعدا همه شو برام بزاری دنایییییییی,یاسی کوجایی؟؟
سبز

😍😍😍😍جانممم سبز روشن یا تیرهه,
امروز زنگ آخر معلم نداشتیم mvجدیدھ رو گداشتیم^^ولى یھو آخراش ناظم اومد

اوه اوههههه, چی شدش بعددد؟؟؟؟ما ضبط مدرسع رو میگرفتیم توش سی دی پیزاشتیمم و دیگه ادامه شم بدونن....
روشن با کمى رگه نارنجی و عسلى دورش پررنگ 
ببین مث جینم^^

همونههههه دیگهههه جین روت نظر دارهههه
کوفتم شد

الهییییی ,ما دوربین مدرسه رو هم گرفته بودیم فیلم میگرفتیمم هیچی مدیر یهو اومد دوربینو قایم کردیم ضبطم گفتیم خانم فلانی داده بهمون خلاصه رفتن انگار نه انگار دوباره شروع کردیم
دنا اردو ک رفتم یادتھ

دنا رفت فن فیک بیارهه برا من بوگووو
ببخشید رفتم الامیرم فیکو میارمش نرین لدفن
من منتظرم فن فیکتممم
برا ھمین وى باھام ازدواج کرد
کدوم کمنتامو خوندی وب دنا

من اخرایاشو خوندم چون پستا مال بلک واینا بود نرفتم توش اخر همون صفحه اولو دیدم,اخیییی بچه با احساسهه وی رو میگم,میگم یاسی اسم واقعی یا مخففه یا اسم مستعار؟؟
قبل عید رفتیم پارک بانوان 
ى گروھ 7تاىى
ب قید قرعه گوگولى شدم^^
تیپ دنجر mvزدیم رفتیم پدر دنسو درآوردیم

کنسرت بى تى بود^^
لباسام مث شوگا بود

اخرشمDNAرفتیم ک وى بودم چون سویشرت وى تو این ام ویو دارم

🙌🙌🙌اوریننننن مثل وی با استعدادیی,جای من خالییی میدیدمتوننننن
مخففھ یاسمن است

حدس میزدمممم
^^

منن رقصیدن جیمینووو دوسسسس دارم خیلییی 
^^بنده اوتاکو بودم



این انیمه رو ندیدمم منن,دنا رفت فن فیک بنویسهه فک کنمم😀😀
اسامیم
فرانک بابامم میگه
مجھول دوست وبلاگیم میگفت
ته ته دوستم
مین ھو جى بچھ ھا

خودم از کاپ کیک و توت فرنگى خوشم میاد

این پارتی که دارم میفرستم بعد از چندین پارته و تازه جیمین داره با خودش فکر میکنه بهتره که حس بدش رو به ته از بین ببره💜

شروع میکنیم:

هیسی کشیدم فکمو که از شدت سرما منقبض شده بود رو حرکت دادم به ساختمون بزرگ روبروم نگاه کردم...
آروم آروم سعی درمتقاعد کردن خودم داشتم...
"ببین پارک جیمین....
اگه الان بخوای بری داخل تا تهیونگ رو ببینی باید یادت باشه که هوبی هم اونجاست و ممکنه تورو ببینه...و خودت بهتر از من میدونی وقتی بفهمن اومدی اینجا اونم تو این وضع هوا...چه بلایی به سرت میارن هوم؟"
سرمو تکون دادم...درسته!
اما نه!....بالاخره که باید ببینمش چرا هی بهونه میارم؟
خواستم سمت در قدم بردارم که باز یه چی تو ذهنم آلارم داد:"خیلی خب....اگه واسه بهانه میگی بت میگم اونا رو بنداز کنار اوکی مهم نیستن...حالا به این فکر کن که اگه کسی بفهمه صد در صد اوما هم میفهمه...حالا اگه بخوایم خوش بین باشیم میگیم با دیدنش مشکلی نداره اما اینکه به دروغ گفتی میری هوا بخوری رو چطور میخوای جمع کنی؟؟"
بدم نمیگه ها...اگه بفهمه بهش دروغ گفتم بیشتر ناراحت میشه...!
آههه خدایا...چیکار کنم پس؟
کلافه عقب برگشتم از دور صندلی دیدم به سمتش رفتم چنان با عصبانیت روی صندلی نشستم که یه لحظه صدای شکستن تک تک استخواناش رو حس کردم...!
چینی به پیشونیم دادم آخی گفتم در حالی که منشا درد رو با دستم ماساژ میدادم به زمین و زمان بد بیراه میگفتم!
بعد از اینکه کمی دردش خوابید معترض دست به سینه نشستم با اخم به مردمی که هر کدومشون متفاوت از دیگری وارد اون ساختمون بزرگ میشدند نگاه کردم.
خاک توسرت پارک جیمین.....حتی عرضه ی اینو هم نداری که بری داخل و اونطور که دلت میخواد اون احمقو ببینی!
دستامو که از شدت سرما قرمز شده بودند بهم چسبوندم نزدیک دهنم بردم تا کمی گرمشون کنم.
به دور وبرم نگاه کردم وقتی اون چیزی رو که میخواستم پیدا نکردم شروع کردم به غرغر کردن:لعنت به این شانس...یه گلی،برگی،شاخه ایی،درختی هیچ کوفتی پیدا نمیشه که عین این فیلما تک تک گلبرگاش رو بکنیم بفهمیم تهش باس چه غلطی کنیم...بریم داخل یا نه؟!
اخم کردم!
دو دقیقه ایی تو همون حالت موندم...تو خودم جمع شدم فکم مدام بهم ساییده میشد با سرمایی به مغز استخونم رسید کلافه از جام بلند شدم:هاییش...اینطوری که پیش بره همینجا یخ میزنم میبرنم کارخونه یخ سازی...!
اصن جهنمو ضرر...به درک من میخوام ببینمش کی میخواد جلومو بگیره؟!
بعد از گفتن این حرف مطمئن به سمت در ورودی راه افتادم...
میخواستم سمت در بدوئم تا زودتر از این وضعیت مضخرف هوا خلاص شم اما وقتی به این فکر کردم با این کارم ممکنه زخمام از هم باز شن باز جاشون درد بگیره کلا منصرف شدم!!
در شیشه ایی بیمارستان از هم باز شد سریع به سمت در خیز برداشتم...!
وقتی داخل سالن رفتم باد گرمی که تو صورتم پخش شد باعث شد تا فکم از هم باز بشه و دمای بدنم کمی بالاتر بره...
بعد از اینکه از گرمای تو سالن به طور کامل لذت بردم سمت پذیرش رفتم و از خانومی که با روپوش سفید پشت میز نشسته بود با پرونده ها سروکله میزد پرسیدم:ببخشید...شماره اتاق بیمار کیم تهیونگ چنده؟
زن سرشو بالا آورد با گیجی پرسید:بله؟؟
پوفی کشیدم موهامو که تو پیشونیم ریخته بود رو با دست عقب دادم:اتاق بیمار کیم تهیونگ...
زن سری تکون داد:آهان بله....اممم چند لحظه لطفا...اتاق شماره ی 213...دست چ....
بی توجه به بقیه حرفش تشکر کردم سریع به سمت اتاقا رفتم...خودمم دلیل این عجله رو نمیفهمیدم!
تک تک اتاقا رو از نظر گذروندم تا به اون اتاق رسیدم زیر لب زمزمه کردم:213
ایستادم!
نفس هامو مرتب کردم تا سه شمردم...هووووف چرا استرس دارم؟؟
-حالا فرضا رفتی تو...میخوای چیکار کنی؟
از خودم پرسیدم هیچ جوابی نداشتم!
+میرم داخل...اگه...اگه خواب بود فقط تماشاش میکنم اینطوری لااقل این قلب کوفیتمو آروم میشه...!
-اگه بیدار بود چی؟؟
+خب...خب...آههه بیخیال نمیدونم!...امیدوارم اینطور نباشه!
با این امید دستمو نزدیک دستگیره بردم...
بار دیگه نفس عمیقی کشیدم تا مطمئن شم که نفسام مرتبه و زیاد نشون نمیده تا خود اینجا عین چی دوییدم که اگه یه وقت بیدار بود همچین فکر نکنه برام مهمه برا دیدنش خودمو به آب و آتیش زدم!!!
فشار کوچیکی به دستگیره وارد کردم در باز شد.
آروم آروم درو فشار میدادم تا بهتر بتونم داخل رو دید بزنم!
سرمو داخل بردم کل اتاقا زیر و رو کردم...نه مثل اینکه خدا یه بارم که شده از ما خوشش اومد اونطور که میخواستیم برامون همه چی رو ردیف کرد!
نمیتونستم دروغ بگم...باورم نمیشد هیچکس تو اتاق نبود تازه جدا از اون تهیونگ هم خوابیده بود!
با خوشحالی درو بستم...اونقدر شاد بودم که به کل یادم رفت درو باید آروم ببندم...در با شدت بهم برخورد کرد صداش حتی گوشای منو درد آورد چه برسه به تهیونگ.....
چییی؟؟؟
آخ تهیونگ...
سریع سرمو به سمت تخت تهیونگ بردم تا ببینم در چه حاله...
چشماشو رو هم فشار داد تو جاش تکون خورد...
سریع به سمت تخت دوییدم طوری زیرش قرار گرفتم که اگر بیدار میشد تو زاویه دیدش نباشم...دستامو بهم مشت کرده بودم مدام زیر لب به خودم فحش میدام...
اگه بیدار بشه چه غلطی باس کنم؟؟
خاک تو سرت پارک جیمین...ینی خاااک!!
مدتی تو همون وضعیت موندم وقتی هیچ صدایی نشنیدم محکم از جام بلند شدم که سرم مستقیم که گوشه ی تخت خورد صدای عجیب غریبی تولید شد...!
داشت گریم در می اومد...خودمم دلیلش رو نمیدوستم...از شدت درده یا از دست و پا چلفتگیم؟؟
همونطور که با دستم محل برخورد رو ماساژ میدادم اینبار به صورت خیلی جنتلمنانه سعی در این داشتم که بی هیچ سروصدایی کارمو تموم کنم اونم با وجود اینکه هر لحظه ممکنه یکی این درو وا کنه بیاد داخل و...!
به تهیونگ نگاه کردم که چشماش بسته بود اخم بامزه ای به پیشونی داشت...
نمیتونستم دروغ بگم....یه لحظه با دیدن قیافه ی کیوتش قند تو دلم آب شد!!
جاااااااان؟؟
کیوت؟؟
اونم کی تهیونگ؟
آخ پارک جیمین ضربه به سرت کار دستت داد...پاک خل شدی!!
گلومو خیلی آروم صاف کردم سعی کردم این افکارو از ذهنم بیرون بندازم.
به جلو قدم برداشتم...حالا دیگه درست بالا سرش وایستاده بودم.
یکبار کل اعضای صورتشو از نظرم گذروندم..

"درست سه هفته میشه ندیدمت نامرد!
خودمم نمیدونم چرا...ولی دلم برات تنگ شده!
با وجود اینکه آخرین دیدارمون اصلا چیز قشنگی نبود!
من چم شده تهیونگا؟"
بی اختیار بغض کردم..لبامو گاز گرفتم تا مانع ریختن اون اشکای لجوج بشم...
دستشو گرفتم به سمت خودم چرخوندم با دیدن زخم عمیقش که رو دستش جا خوش کرده بود نفسم حبس شد!
با درک موقعیت مثل کسی که یه سم مهلک به بدنش وارد شده باشه وا رفتم...انگار روح از تنم خارج شده بود...!
سرمو ناباورانه تکون میدادم...
"یاا کیم ته..تهیونگ...تو که واقعا همچین...کاری نکردی هوم؟
بگو که به...به خودت آسیب نزدی!
بگو که این زخم واقعی نیست!
تهیونگا؟"
اونقدر دندونامو رو لبم فشار داده بودم که حس میکردم الاناس که ازش خون بیاد...چشامو بستم اولین قطره ی اشک رو زمین سرد فرود اومد...
"تهیونگا..
توی احمق چه بلایی به سر خودت آوردی؟
چطور تونستی؟
برای چی؟
آخ خدا..."
آب بینی مزاحمو بالا کشیدم با بغض آروم زمزمه کردم:من نمیدونستم حالت انقدر بده!
منو ببخش...

"نه تهیونگ..نباس اینطور میشد...
من نمیخوام تورو هم از دست بدم..
تحت هر شرایطی چه بد یا چه خوب میخام کنارم باشی...یا نه!....من کنارت میمونم!
دیگه نمیذارم به خودت آسیب بزنی..
نمیدونم چی آزارت میده..چی تو گذشتت بوده ولی میخام با هم درستش کنیم...
میخوام تو این مسیر باهات بیام!
راستش اصن نمیدونم حسم درسته یا نه..
نمیدونم تو چه حسی به من داری ولی من...
دلم میخواد کنارت باشم...
حتی اگه باز هم درد بکشم کنارت میمونم!
اینو به دلم قول میدم...!"

ببخشید اگه بد بود معذرت میخام واقعا🙏
میگمممم دناااا احتمالا قضیه از این قرار نیس که جیمین میاد تو مدرسه ایکه وی اینا هستن بچه پولداره با وی ی اتاقو شریک میشه؟؟خیلیییی خوب بود دناااااااا توروخدا همه شو بفرس برامممممم
اتفاقا همین الان اومدم کیک برنجی😂💜💜
اورینن من بوخونم فیکتو جواب میدم
اوه چقدر زیاد شد معذرت میخام واقعا نمیدونستم انقدر زیاد میشه 
تازه میخاستم بگم میشه کل شو برام بفرس اگه موتونیی
گود باى تا بعد شاید بیام^^
برم درس بخونم@@


جیمین ک استادھ^^
من وى ھوپى کوکى جىىمىن


قربونت یاسی بروو درس بوخونن
نه بابا اصلا اونطوری نیس
اونجکری خیلی بچگونه میشه که😅
ماجرا پیچیده تر از این حرفاس :-)
اهااا اوگییی چون ی فن فیک بود اینتور بودد,دناا میتونی برام بفرستیی کامل شو اگه زحمتی نیس خیلی خوب بوددد اخرش خوب تموم شه هاا
ننوشتم همشو که اخه😂😂
هیییی وایییی مننننن ,نمیدونی من از چیز نصفه که بخونمم وایییرو تموم اعصابمهه خوب تا اونجا که نوشتی بفرس جون من تموم کن زودتررر
نمیخام اسپویل شه ولی ماجرا کلی و کامسپتش  تو سبک ام وی رانه :")
اوکیی دنا خو من از اولش موخامم
و آی نید یو و اون پروگرام (اگه اشتباه نکرده باشم اسمشو :/)
گرفتمممم کدوماشو میگیی,دنا هستبییی؟؟
کیک برنجی شی😹
بذار هر وقت کاملشو نوشتم بدم اخه اونطوری عین جیسوگ اذیت میشی :(
بگمم الان تو کفشمم چی میگیی ؟؟حداقل تا اونجایی که داری بده تا تمومش کنی اخرشو همونجور تو ذهن خودم میسازم نهایت ,ولی من رو جیکوک خیلی شک دارمم نمیدونی بیشتر از اهنگای بی تی اس جیکوک دارم
آهااا پس جیکوک شیپری؟؟
خو عزیزدلم این فیک ویمینه...رو اعصابت نیس اونوقت؟؟


من خودم زمانی که جیمین بایسم بود یونمین رو بیشتر از همه میدوسیدم💜💜
نهههه اشکال ندارهه بده دوس دارم,جان من اذیت نکن بفرس الان من هی تو کف اول وادامه پارتم
و اابته ویمین ^-^
نود پنج لاین کیوت من ^-^
لاین 95 دوس دارممم بهتریننن دوستاننننن ,دنا,؟؟
جونم؟
فن فیکک لطفاااا,میتونی بزاری الانن
ببین احه چرتو پرتهه باید ویرایشش کنم اساسی
😳😳😳😭😭😭خوب اگه نمیتونی کع هیچیی,اگع واسه ویرایش اینا میگی مشکلی ندارم منن 
گااد اوکی یه لحظه بذار چک کنم 
😍😍😍فدات بشم مرسییی,باشههه
خب نه بیخیال پارت اول و اینا چون شارژم سه درصده 
به جاش بیا وبم تیزر فیک رو برات آپ میکنم ببینش اگه دوس داشتی
باوش اومدمم
رمز داره کیک برنجی
رمزش : BTS
باشه دنااا ی دنیاا کومائوووو
دیدیش؟؟
اگه دیدی یه چی بگو اون زیر خو
ارههه شرمنده صدام کردن نشد کامنت بزارممم میخوام فیکتوووو
اشکال نداره عزیزم😊💙
قربونتتت دنااا
ایولللللل فیک😀😀😀
اسم جدید مبارک کیک برنجی جونم😁
ولی بازم لقب جیمینه که😂
نفسسسس فردا براتن پست میزارممم ی برنامه هم میخوام بزارم با حضور بی تی اس,ارهه دیگه من وجیمین نداریممم خوببب
کیک برنجی😐
شارژم هنو سه عه😐
پس هفت ثانیه پیش زدی شارژ ,من از صبح 6ونیم گوشم صد بود تا 10مین پیش یک سر دستم بود یک سر میگم یعنی یک سره هاا تازه شده 46درصد
عهههههههههههههههه
دنا منم اون فیکه رو میخواممممممممممممممممممم
اسم جدید مبارککککککککک
ارههه بهش میگمم گفت تمومش نکردهه هنو گفتم تا نصفش موخاممم,قربونتت اونی زحمت دنا بودد, فک بنمایم دنا رفتت
جیسوگ معذرت ببخشید عررررر *هق هق* بخدا نمیدونستمم😭😭😭😭😭😭😭
برای اونی جیسوککک,خوب پس واجب شد بفرستی وزودترم تمومشش کنیی دناا, واسه منم بفرستی یادته نرهه

سحرر😐یه واقعیت!من از این پست به بعد تو وبت پلاس بودم همش و نظرات رو پاب پایه تو میخوندم😂اون موقع🙄

بلهه جزو ارواح بودییی پپسسسس.تو ههمممم😒😒😒😒
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
💜I LOVE BTS
Designed By Erfan Powered by Bayan